با سلام دوستان گرامی امیدوارم بحث امروزم که یک کم علمیه اذیتتون نکنه. علم منطق ابزاری است برای درست اندیشیدن.یا به عبارتی جلوگیری از به خطا افتادن در فکر.


فی الواقع این فکرافزار حقیقت چیزی را درخارج قرار نیست نشان بدهد و واقعیتی را تقریر و بیان کند. مثلا گزاره منطقی و قضیه حملیه نادر هند را فتح کرد را میتوان به این صورت :
y ... x را فتح کرد... نشان داد


چیزی را که بجای ایکس و امثالهم قرار میدیم شناسه تابع نام دارد . حالا به اسمش کار نداریم.


یا در قضایای شرطی میگوییم: اگر باران بیاید(مقّدم) مسابقه تعطیل است(تالی).

یا اگر الف ب آنگاه ج

در حقیقت علم منطق به اینکه فی الواقع و نفس الامر این حقیقت در عالم خارج محقق خواهد شد یا نه کار ندارد . بلکه صورت ظاهری آنرا با قطع نظر از آنچه در خارج به وقوع خواهد پیوست برای ما به تصویرمی کشد


پس از آوردن این مقدمات . در جراید خواندم عزیزی اعتراض کرده که چرا به انسان حیوان ناطق میگویند..! یعنی بقول ایشون شان و منزلت انسان پایین میاد و با سماوی بودن و ملکوتی بودن انسان در تعارضه !!!!خوب ابتداءا باید بگویم این انتقاد از ناحیه ایشان نیست و جناب مارتین هیدگر آنرا بیان کرده (و احتمالا قبل از ایشان هیدگر هم منتقدینی داشته)و تازه هیدگر هم یک مقدار از قضیه را بخوبی متوجه نشده است. آنجا که میگه انسان خودش رو بد تعریف میکنه و میگه حیوان ناطق!!!.


با نگاهی به کلیات خمس در منطق (که اولین بار فرفوریوس آنرا به منطق ارسطویی افزود) و قواعد تعریف به آسانی در میابیم که این تعریف حدّ تام انسان است. جنس قریب (حیوان) و فصل قریب( ناطق)


به عبارت دیگر:الانسان حیوان ناطق


همین حّد تام متشکل است از جوهر . جسم. نامی. حساس: (فصل قریب حیوان ) و ناطق که میشه فصل قریب انسان.


ناطق فصل قریب انسان هم مقوّم نوع خودش که انسان است میباشد به این معنا که نوع را (انسانرا)از سایر مشارکاتش در جنس مثل گوسفندو میمون و گاو جدا میکنه و هم مقسّم جنس است و مثلا حیوان که جنس انسان است را به حیوان ناطق و حیوان غیر ناطق تقسیم میکنه.




علم منطق منظورش این نیست که بیان کند انسان فی الواقع حیوان ناطق است یا نه .ما برای اینکه مخاطب بفهمد میگیم حدّ تام (جدا از اینکه تعریف داره) مثلش مثل حیوان ناطق است . مثال میزنیم مثل حیوان ناطق.منطقی میگه اگر صورت ظاهری قضیه رو قبول دارید به این صورت که انسانی هست و قبول دارید که جنس قریب و فصل قریبش به ترتیب حیوان و ناطق هستند.آنگاه این رو ما در منطق بهش میگیم حدّّتام.هکذا سایر قواعد و قوانین منطقی . اینها همه رو میشه با نماد و نشانه نشان داد.میگیم اجتماع نقیضین محال است و براش یک مثال میزنیم و بعد فلانی میره میگه ... نه! ما مثال نقض داریم بابا ! به فرض شما ثابت کردین در یه جا یعنی یه مثال این اصل صدق نکرده . جمع شدند. خوب وقتی جمع شدند نقیضان نیستند. مثال شما اشکال دارد و داخل در شرایط نه گانه تناقض نیست. اصل تناقض که خودش نقض نشده!!! پس اگر چنینه جزو قوانین ما نیست پس آندو متناقضان نبودند که با هم جمع شدند . منطق میگه اگه متناقضان بودند. لا یجتمعان و لا یرتفعان اونهایی که جمع و رفع بشن داخل در قانون تناقض ما نیستند.


پس اشتباه نگیرین. قطع نظر از مسایل گفته شده بقول مناطقه و حتی غیر مناطقه اثبات شئ نفی ماعدا نمیکنه گفتیم :حسن به مدرسه رفت .دلیل نمیشود که حسین نرفته باشد!! . بفرض که گفتند انسان دارای قوه نطق است.(خود مناطقه هم میگویند بدست آوردن حدّ تام اشیا سخت و گاهی ناممکن است) . خوب ناطق و دارای قوه نطق که ملکوتیّت انسان و سماوی بودن انسان را نقض نمیکنه و با اون تعارضی نداره!!! اصلا حیوان ناطق هست که هست.... هزارو یه چیز دیگه هم داره.


و ای کاش قبل از اینکه بگوییم کمی بیشتر اندیشه کنیم. من فقط بحث علمی کردم وبه سایرمسایل و اینکه چه شخصی با چه مو قعیت و جایگاهی این نظر رو داده کار ندارم. ببخشید از تطویل کلام.