همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

این مرض لاعلاج!!!

نمیدونم ولی میدونم که تو مسافرت هم بدلیل داشتن مرض باید نت بیام.... کافی نت خوبیه .... اگه پسمو زد بلیت میگیرم میام سرشو میشکنم ... یه دستمال رو خونی میکنم از خون فرق سرش و به سر در اتاقم آویزون میکنم.

استراحت میکنم.... امروزم کاشان میرم .... برای یک هفته جنگ اعصاب باید خودمو آماده کنم .... بعد میگم... چی شده......

الان قمم ... این رباغی رو برای حضرت معصومه گفتم اگه دوست داشتین بخونین

البته فی البداهه است دیگه :

اشعار تری سروده چشمت ... به به

معصومه ی قم حال خوشی دارد ، نه؟!!!

ای دختر آفتاب هفتم....، مهتاب

یا فاطمه اشفعی لنا، فی الجنّه

برو به شهر تهرون!!!!

سلامی .... باقیشو حال ندارم

سلام... دوستان عزیز و دوست داشتنی

بدلیل خرید کتابام و پاره ای از مسایل دارم میرم تهران اما زودی میام ...

خدا خواست برم بلیت گیر نمیومد اگه اون خانمه که صورتش خیلی کک مکی بود هی چک نمیکرد بلیتارو(خواست خدا) نمیشد برم ... داشتم بلیت فروشیرو ترک میکردم که ok شد .... از این سفر اهداف دیگه ای هم دارم که نمیگم . رفت:


برگشت :

و در پایان درود میفرستم به روان پاک ایمان ژاله که بالاخره بر خلاف علاقش مدرک گرفت

و به خودمم چیزایی دیگه میفرستم که باید برم کتاب بگیرم و بخونم و بخونم و بخونم .

نقدی کوتاه بر سریال جراحت

       جراحتِ جومونگ                                                             

 

ماه مبارک رمضان هم رفت و سریالهایش هم همین طور امّا معمولاً هر جا که حکایت همچنان باقی است قضاوت هم باقی است.

یکی از مجموعه های پرطرفدار صدا و سیما که رمضان امسال از شبکه 3 پخش شد بی شک مجموعۀ جراحت بود. البته با تفاوت هایی در نوع خود کم نظیر و نیز کاستی هایی که می شد لمس کرد.

به نظر بنده این مجموعه با مجموعه هایی از این دست (مناسبتی و روتین) که پیشتر از جعبه جادویی مشاهده کرده بودیم تفاوتهای بارزی داشت و عمدۀ تفاوت های این سریال را نویسندگان این سریال و نه بازیگرانش بوجود آوردند.

شاید اگر بخواهیم بازیگر نقش اول این سریال را پیدا کنیم، به بیراهه رفته باشیم زیرا جراحت نقش اوّلی ندارد هر کدام از شخصیت های سریال را می توان به جایگاه آرتیست اوّل نشاند. اسماعیل، امیرحافظ، انسی، اکرم، مامان لطیفه، بزرگ، هوشی، کامیار و حتّی ملیحۀ سهرابی!! زندگی هر کدام از شخصیت ها قائم به ذات و منتزع از سایر شخصیت ها توسط سریال روایت می شد. بدینگونه که هر کدام از شخصیت ها رل خود را بازی می کنند و همه شخصیت اوّل زندگی خودشان هستند.

مهمتر این که از شخصیت پلید همیشگی ]به معنای داستان کوتاهی اش[ اثری مشاهده نمی کنیم. تقریباً همه شخصیت ها می توانستند به مخاطب تأثیر گذاری داشته باشند و حدّاقل یک بار هم که شده او را با خود همداستان کنند.

امیرحافظ و اکرم که دوست داشتند زندگی زناشویی آرام و بی دخالتی از ناحیۀ دیگران داشته باشند. انسی، مادری که به خاطر عشق و محبّت به فرزندش حاضر است از همه چیزش بگذرد و نمی خواهد امیرحافظ زندگی بدون لبخند بچّه را تجربه کند.

بزرگ خان که در برزخ برادر ارشدی و پدری و همسری توقع زیادی از او می رود و هم برای اسماعیل دل می سوزاند، هم برای دختر خودش اکرم و هم برای اقدس که همسرش است.

اسماعیل شخصیتی که علی رغم عدم وفاداری به همسرش سعی می کند کارش را برای مخاطب توجیه پذیر جلوه دهد.

هوشی... ناخواسته مرتکب جنایت بر نفس یک انسان می شود امّا توجیه او هم این است که: نمی تواند درد و رنج و تحقیر پدرش را توسط اسماعیل تحمّل کند، خانۀ ونک را به آتش می کشد تا دل شعله ور پدر را آرام کند امّا غافل از این که... خود نیز اشتباهی بزرگ مرتکب شده و دوستی خاله خرسه را به نمایش گذاشته.

افسر... همسر هوشی او هم شاید کمی به خود حق می دهد زیرا زن است و سایۀ هوشی را بر سر دوقلوهایش و زندگیش طلب می کند... به همین دلیل از پدرش می خواهد که مقصّر بودن هوشی را در جریان آتش سوزی کتمان کند.

کامیار، یک پدر شدیداً فرزند دوست که داغی بر جگر دارد و دلش نمی خواهد داغ دیگری را ببیند و یا پسرش را در زندان ملاقات کند.

حتّی حاضر است بدهد او را بزنند و بربایند، چرا که پدر است و پسرش را دوست دارد... وقتی به خاطر پسرش آه می کشد مخاطب سری به دل او هم می زند و از آن باخبر می شود.

اکرم به تنهایی، دختری که حاضر به محرمیّت با پسرعمویش شده و باردار است و تمام زندگی و عشقش را تقدیم پسرعمویش کرده، به امید روشن شدن چراغ یک عمر زندگی.

امیرحافظ پسری بی پول که می خواهد روی پای خودش بایستد و سربار کسی نباشد، او هم بین مادر و همسرش گیر افتاده است. گویا هنوز کودکی دست از سرش برنداشته است.

مامان لطیفه که می خواهد صفا و صمیمیت و بقول خودش دور هم نشستن ها را دوباره احیاء کند و دست آخر ذلّه می شود و زیارت لازم.

و آن سرایدار بیچاره که در آتش جهل هوشی می سوزد و جزغاله می شود، اینها همه و همه بر مخاطب اثرگذار است.

نمی دانم شما این تطابق را تا چه حد احساس کرده اید ولی به نظر من این جوهرۀ رفتاری شخصیت ها را ما کمتر داشته ایم و حتّی صراحتاً می خواهم بگویم آن را از جناب جومونگ و سریال پرطرفدارش اخذ کرده ایم، بر همین قیاس جومونگ، یونگ پو، مادر جومونگ، امپراطور و حتّی تسوو که می بایست در جایگاه شخصیت پلید سریال باشد می توانستند مخاطب را در موردشان به تأمل واداشته و حتّی در جاهایی با خویش همراه کنند... مثلاً در صحنه شکست ارتش تسوو (ارتش بویو و امپراطوری هان) از جومونگ که تسوو با گریه به امپراطور می گوید قسم می خورم که اون جومونگ لعنتی رو نابود کنم... پدر جان، یا خود امپراطور، با این که مادر جومونگ و همسر خود را می کشد و علیه جومونگ و تشکیل امپراطوری اش دسیسه می کند امّا او هم با مونولوگ ها با خود و دیالوگ هایش با دیگران دل مخاطب را بدست می آورد و نمی گذارد که مخاطب برای همیشه یک ضربدر را بر روی نام امپراطور تا آخر سریال داشته باشد.

وزیر اعظم که فردی وطن پرست است و می خواهد از نابودی بویو جلوگیری کند و حتّی تهدیدهای تسوو را در راه نجات بویو به جان می خرد و او هم حاضر نیست سر به تن جومونگ باشد. برادر یونگ پو (برادر تسوو) که نام فرزند امپراطور بویو را با خود یدک می کشد و فقط به داشتن محافظ و تشریفات خسته کننده رسیده و احساس می کند دیده نشده و دست کم گرفته شده است حتّی می خواهد تا از طریق کشتن برادر به این همه تحقیر پایان دهد.

و مادر آنها (تسوو و یونگ پو) که هر طرف صورتش بزنند درد می گیرد و نمی تواند بین فرزندانش یکی را انتخاب کند و تفاوت قایل شود و به زندگی و خوشبختی هر دو فرزندش علاقمند است.

مجموعه جراحت اشخاصی از این دست را نشان می دهد. انسانهایی که خطا می­کنند، شکست می­خورند، پیروز می­شوند و درس می­گیرند یا نمی­گیرند از این رو قدرت همذات پنداری مخاطب با شخصیت های سریال بالا می رود.

حتّی آنقدر بد می آورند که چند تصادف پشت سر هم تصادف اسماعیل هنگام فرار مامان لطیفه در راه زیارت امام رضا(ع) و اسماعیل و بزرگ با هم در راه پیوستن به مامان لطیفه برایشان پیش می آید، آه می کشند، خدا را صدا می زنند و ... به نظر من اگر از پایانۀ سریال صرف نظر کنیم می توان جسارت نویسندگان سریال را تحسین کرد. جسارتی که در کنار همه عناصر (بی پولی، مهر مادری، غم و غصّه و شادی و اندوه) در داخل مجموعه همزیستی می کند.

شاید یک جور رئالیزم... عکسی از واقعیت های زندگی امّا به سبک چشم بادامی ها.

قبل از تیتراژ پایانی جومونگ را با همان بخش جراحت مقایسه کنید. <<آنچه خواهید دید>>، یعنی بخشهایی از قسمت بعدی رابه نمایش
می­گذارد ، به همین دلیل این همانی را در طرح تیتراژ پایانی بین  دو مجموعه احساس می کنیم. و میگوییم سازندگان جراحت به جومونگ و اطرافیانش بیتوجه نبوده اند.

 

www.hamdastan.blogsky.com

ای نام تو بر سر زبانم!!!

باید بگم باید بنویسم مفصل هم بنویسم ..... از بازی های دنیا .... همون که دوست داره ما تو سختیا کم بیاریم و بهش روی خوش نشون بدیم اما .... حسرت یک نگاه را بر دلش مینهیم.....

گزارشی از اختتامیه جلسه قرآن استاد خلیلی

  روز وداع یاران بالاخره رسید . دوستان قرآنی و دوستانی که قرآن با هستی شان و وجودشان عجین شده است.

این احساس بقول حضرت حافظ (علیه الرحمه)دریافتنی است .... گفتنی نیست ... خموش....

شبهای زانو زدن در کنار رحل قرآن چقدر زیبا بود و چقدر زیباست اما زیبایی اش در ماه رمضان مضاعف بود.

 به سمت جلسه قدم بر میدارم ... اونم تصادفی و بر حسب اتفاق ...... نه خواب نمیبینم درب بهشت قرآنی بازه ... به استاد خلیلی نگاه میکنم از خوشحالی میخندم .... استاد هم نگاهی میکند و لبخند میزند.... میرم بغل دست سید حسینی مینشینم .... خدایا زهی توفیق و سعادت . بنده خدایی میگفت توی خواب دیدن این جلسه تو بهشته گفتم والله ما این مطلب رو قبل از این صحبت دیدیم ... یعنی حسش کردیم و همونجا اس ام اس هم به یکی از بچه ها زدیم.فقط میخواد ششدانگ حواستو بدی به این مکان ....

نوبت به من میرسد دوست دارم فریاد بزنم ... والشمس و ضحها ......

همه چیز زیباست .... باغی از باغستانهای بهشت ...

استاد خود ترتیل میخواند پرنده ها هم چهچهه میزنند ....دانلود   قرائت ترتیل   توسط استاد خلیلی فایل تصویری برای موبایل 

  قبل از پایان جلسه برای دل سوختم صحبت میکنم ... با کمال میل و لطف میکروفون در اختیارم قرار میگیرد....میگم قدر خودتونو بدونید......جلسه تمام میشود ... مثل همیشه بحث شیرین اعتقادی و واقعا آزاد ... احاطه استاد خلیلی به آیات کلام الله مجید کم نظیر است. قرار است ده دقیقه کنار هم بنشینیم . ده دقیقه به ۲ ساعت و خرده ای تبدیل میشه(شایدم بیشتر)....

موقع رفتن پیرمرد قرآنی . چه پیرمردی .... به اندازه آخرین سحر ماه مبارک خورشید پیشانیش را دوست دارم .... با من که صحبت میکند اشک از قله چشمهایش سر میخورد .... با گیسهای سپیدش مرا یاد دامنه های برفگیر دماوند می اندازد.... آب میشود برف پیری در چشمهای عاشقش .... او هم در سکر کلام وحی است .... به هم نگاه میکنیم .... یعنی بریم تموم شد؟؟

میگم خدا میدونه تا سال دیگه .... ادامه نمیدم و هر دو با هم همداستانیم ....با پیرمرد گریستیم ...هنوز پشت سرش را نگاه میکند ... بهشت قرآنی خداحافظ ... پیرمرد من خداحافظ....الهی که نمیری ... پیر شدی  الهی پیرتر بشی ....!!


محاکمه ماه

رمضانی که سحر هاش زدل غم میبرد

ماه بردش ولی ای کاش مرا هم میبرد...

نمیدونم این بیتی که الان سرودم میتونه احساسمو انتقال بده یا نه ....

از ماه لجم میگیره ... برو دور زمین بچرخ چیکار داری در منظر دید ما ظاهر میشی ؟

نمیتونستی یه شب دیگه از دید ناظرای زمینی غایب بشی؟

یعنی باید باور کنم .... شبای بهشت شبایی که زیر درختای بهشتی تو جلسه استاد خلیلی

بودیم تموم شده .... شبایی که زیر سایه قرآن شراب معرفت مینوشیدیم و در لابلای آیاتش تنفس میکردیم... نه من امشب هم بلند میشم سحری میخورم ... خدایا تو رو صدا میزنم .... یک دقیقه بعد از اذون هیچی نمیخورم و اونوقت آب میخورم و بعدش با صدای بلند تو حیاط گریه میکنم و از ماه به تو شکایت میکنم .... آره ماه .... اگر چه عید رو آورد ولی ماه سراسر برکت و دعا رو برد ....



خدایا محاکمش کن .خودشه:


واخواهی حقوقی ...آنچه کمتر گفته اند

 با سلام و درود و این حرفا امیدوارم حال همه خوب باشه و اما من باید گوش این ایمان ژاله رو بگیرم که سال به دوازده ماه یه بار سر میزنه هکذا احسان براتپور که معلوم نیست کجاست.

با ماه رمضون چطورین. ماه خوبیه . سخت نگیر. خدا میگه روزه گرفتن برای شما بهتر است اگر بدانید.یک مقاله حقوقی نوشتم و دهنم سرویس ملامین  شد تا نوشتمش . برو بچه های حقوق دوست از همین لینک میتونن نسخه word واخواهی حقوقی ...آنچه کمتر گفته اند  رو دریافت کنن.

ته دلم یه جوریم ... دوست دارم بروبچه ها رو ببینم  ولی متاسفانه ماه رمضونی کمتر همت به خرج میدیم........

چون رختخواب میشود امروز تا شدن

از خوابهای گنگ همیشه جدا شدن

به امید دیدار دوستان و نظر دادنشان!!!!