همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

شکارچی !



شب را از گیسوی تو تشخیص می دهم


 ازصورت فلکی شکارچی ...

 در صفحه ی شطرنجی چشمانت

مات می مانم

در خانه هایی سیاه و سفید

 در استکانی سر پر از هیچ

با تو می نوشم 
و تو در  سوسوی کدام سو
از دنباله دار کدام کهکشان

هفت سال نوری از من کوچکتری؟


تو  خواهی آمد

 قسم به روزی

که خورشید از مغرب گونه هایت طلوع کند   

و سه بار مرا انکار خواهی کرد

وقتی معجزه لب های تورا زمزمه کنم

بگذار من سنگ ها را بخورم
تا گرسنگان آفریقا سیر شوند
... بر بام شانه های تو ایستاده ام


و گیسوانت را دختران دم بخت

گره میزنند

رجا


دیگه دنبال آهو دویدن .....

طنین جهان اطاقمو پر کرده .... صدا رو بلند کردم  حالا راحتتر میتونم بنویسم .

می نویسم برای تو ... تو مخاطب خوبم

امروز فلشمو گم کردم خدا کنه پیداش کنم .....، بگذریم

به جان خودم که میخوام دنیاش نباشه و با اینکه خیلی ها دوست تر بودن با رضا بروسان ولی فکر میکنم دلم براش خیلی تنگ شده یه جور نمک شب شعرا بود ...این غزل را  تقریبا فی البداهه به م و ایمان عزیز تقدیم میکنم :

جاده های گیج (در رثای رضا بروسان)

در جاده های گیج خطر ناشناخته است

شعر سپید ،بی تو شکر ناشناخته است !

دل وقت رفتن است دعایی نخوانده ای

شعری بخوان که زیرو زبر ناشناخته است !

تنهایی قطار هزاران نفر شده است

حالا مسافرید و سفر ناشناخته است

هیزم شکن به چوب خودش فکر میکند

همبازی درخت  ،تبر ناشناخته است 

از چشم شعر دانه انگور میچکد

در سیل اشک دیده ی تر ناشناخته است

اخبار از درخت حکایت نمی کند

شاعر که قحط نیست ،خبر ناشناخته است

در خوفم از (رجای) خودم شاعران شهر

وقتی که قدر اهل هنر ناشناخته است

بعد از تو جنس قافیه هایم ردیف نیست

با یک ردیف تازه مگر : ناشناخته است

....................................................

ساعت سه و سی و هفت شد ..... نه با با مثل اینکه از کارگاه در اومد داغ داغ تقدیم به شما 

با چند تا کار  تحقیقاتی درگیرم . کمتر میرسم سر بزنم ولی سر میزنم میخونمتون دوستتون دارم 

یاد میرک خودمون به خیر