همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا

همداستان - چگونه آدمی همانگونه میشود که هست!

تو عمری با سکوت خود مرا آزار می دادی ، صدایت میزنم حالا برای مردم آزاری :رجا


با سلام به همه خوانندگان و ناخوانندگان ، دوستان و دشمنان

صیقل زده ام چون آینه آیین را

رومی شده ام نمیپذیرم چین را

ای غنچه بخند ، تا که تقدیم کنم :

تقدیم تو این شاخه گل نسرین را 

................................................................



اندر ماجرای من و مسعود

با سلام و عرض ادب به همه دوستان و دشمنان

بله حکایت این بود که مامان ما رفت به مسافرت و ما شب پیش با دوستمون مسعود به سر میبردیم 

داشتیم آهنگ گوش میکردیم که ناگهان سوسکی عظیم الجثه وارد اتاق من شد ، قضیه هم اینه که هردومون مثل چی از سوسک میترسیم پیشنهاد من برای کشتن آقا یا خانم سوسکه این بود که روش مایع ظرقشویی بریزیم مایع جام (این یه تبلیغ نیست ها ) خلاصه راحتتون کنم . اینقدر مایع ریختم که تمام اتاقم پر شد از مایع و این سوسکه نمرد تا اینکه رفت جای میز تحریرم که من ناگاه یادم از فکس زبون بسته نبود پایه میزو دادم بالا فکسه افتاد پایین (فکس پاناسونیک )- اینم یه تبلیغ نیست - ولی با کمال شگفتی دیدیم که اینبار سوسکه بدرود حیات گفت ... جالب اینجا بود همین سوسکه که من و مسعود ازش اونقد میترسیدیم  حسین احمق با دستش گرفتش و رفت دستاشو با مایع جام ( اینم تبلیغ نیست ) شست . راستی اگه مامان نباشه خداییش چقدر ظرف نشسته پیدا میشه و متعاقبا سوسک و غیره از این انشا نتیجه هایی میگیریم که 1- اولا مامان چیر خوبیه 2- مایع ظرفشویی وسیله خوبی برای کشتن سوسکا نیست 2- حسین ازسوسک نمیترسه 3- من و مسعود متل موش از سوسک میترسیم ولی از موش نمیترسیم 4- قکس اگه میخرید حتما پاناسونیک باشه

و شب و روز همه تون بخیر

اصلاحیه: حسین الان باسوسک بالا سر من ایستاده و میگه کلمه احمق رو حذف کن بنابر این همیشه پای یه سوسک در میان است



من هم تو را دارم مرشد!!!

بنام خدا

یا پیر

سلام بر همه دوستان و دشمنان ...

احوالتون چطوره ؟

کمتر سر میزنین به وبلاگ خودتون ولی من با شما همداستانم .این روزا سخت مشغول تتبع و مطالعه و کار تحقیقاتی هستم .

ناز بالش

ناز بالش ، مدتها بود که در یک بیابان غریب افتاده بود .منتظر یک آدم بود که سرش را روی او بگذارد. عیسوی آمد گفت بالش من سنگ است . . پارسایی آمد و گفت شب وقت رازو نیاز است  تا سحر بیدارم . بالش عصبانی شد اما خودش را دلداری داد ... درویشی از راه گذشت

بالش را برداشت تا به خانقاه ببرد آنرابفروشد و برای ناهار اهل خود هویی بزند ....

راهزنی از راه رسید بالش را از درویش  ربود ... دیوانه ای از راه گذشت به راهزن گفت : ای ناشناس جوانمردی کن و نانی که در دست داری را به من بده تا سیر شوم .راهزن گفت نان ندارم این بالش است نه خورش !!!  دیوانه اصرار کرد راهزن گفت  اگر میخواهی باید سه بار التماس کنی و پوزه به خاک بمالی تا رایگان به تو دهم  دیوانه چنین کرد و راهزن سرباززد و گفت شرط دیگر این است که بگویی عشق چیست ؟

دیوانه سری تکان داد ، وگفت  معاذ الله امشب گرسنه میخوابم .

راهزن بانگی برآورد بالش را انداخت و گریخت دیوانه هر چه کرد نتوانست بالش را بدرد خسته شد بالش را به کناری انداخت و روی زمین خوابید . بالش طلاهایش را به خاک بیابان سپرد !

رجا



شکارچی !



شب را از گیسوی تو تشخیص می دهم


 ازصورت فلکی شکارچی ...

 در صفحه ی شطرنجی چشمانت

مات می مانم

در خانه هایی سیاه و سفید

 در استکانی سر پر از هیچ

با تو می نوشم 
و تو در  سوسوی کدام سو
از دنباله دار کدام کهکشان

هفت سال نوری از من کوچکتری؟


تو  خواهی آمد

 قسم به روزی

که خورشید از مغرب گونه هایت طلوع کند   

و سه بار مرا انکار خواهی کرد

وقتی معجزه لب های تورا زمزمه کنم

بگذار من سنگ ها را بخورم
تا گرسنگان آفریقا سیر شوند
... بر بام شانه های تو ایستاده ام


و گیسوانت را دختران دم بخت

گره میزنند

رجا


دیگه دنبال آهو دویدن .....

طنین جهان اطاقمو پر کرده .... صدا رو بلند کردم  حالا راحتتر میتونم بنویسم .

می نویسم برای تو ... تو مخاطب خوبم

امروز فلشمو گم کردم خدا کنه پیداش کنم .....، بگذریم

به جان خودم که میخوام دنیاش نباشه و با اینکه خیلی ها دوست تر بودن با رضا بروسان ولی فکر میکنم دلم براش خیلی تنگ شده یه جور نمک شب شعرا بود ...این غزل را  تقریبا فی البداهه به م و ایمان عزیز تقدیم میکنم :

جاده های گیج (در رثای رضا بروسان)

در جاده های گیج خطر ناشناخته است

شعر سپید ،بی تو شکر ناشناخته است !

دل وقت رفتن است دعایی نخوانده ای

شعری بخوان که زیرو زبر ناشناخته است !

تنهایی قطار هزاران نفر شده است

حالا مسافرید و سفر ناشناخته است

هیزم شکن به چوب خودش فکر میکند

همبازی درخت  ،تبر ناشناخته است 

از چشم شعر دانه انگور میچکد

در سیل اشک دیده ی تر ناشناخته است

اخبار از درخت حکایت نمی کند

شاعر که قحط نیست ،خبر ناشناخته است

در خوفم از (رجای) خودم شاعران شهر

وقتی که قدر اهل هنر ناشناخته است

بعد از تو جنس قافیه هایم ردیف نیست

با یک ردیف تازه مگر : ناشناخته است

....................................................

ساعت سه و سی و هفت شد ..... نه با با مثل اینکه از کارگاه در اومد داغ داغ تقدیم به شما 

با چند تا کار  تحقیقاتی درگیرم . کمتر میرسم سر بزنم ولی سر میزنم میخونمتون دوستتون دارم 

یاد میرک خودمون به خیر



یه دنیا خاطره ... اون روزا کجا رفت؟

سلام

امروز دفتر شعرای سالای 85-86 رو نگاه میکردم .  هر چند شعرو از 76 شروع کردم ...بی اختیار گریم گرفت . چه روزای رنگی ای بود .

صبحا بلند میشدم میرفتم دفتر وکلا بعد از ظهرا هم یه سره تو جلسه های شعر پلاس بودیم . از جلسه آقای فنایی گرفته تا خانم درتومیان و برزگر و میرک و جلسه استاد شهید زاده ..... یاد همش بخیر بشدت بغض گلومو گرفته یعنی میشه دوباره اون سالا و همون شعرای ضعیفی که فکر میکردم

خیلی خوبن تکرار بشه .

بعد از ظهرا گاهی با مهدی احراری و استادم محمد باقر روشن نیا و برادر آقای امیری اسفندقه میرفتیم کافه درویش تو جنت ........ آری بیاد آنروزها خواندم و گریستم ...گاهی هم با آقای حاجی زاده جلسه شعر داشتیم یادمه غزل مثنوی میگفت و غزل .....  یلدا کنار سفره رنگین میوه ها

خوش عیش میکنی به تمامی شیوه ها ...گاهی هم حسین آقای موید میومد دفتر حاجی زاده . گاهی مسعود کمالی رو هم با خودم میاوردم تا بالاخره شاعر شد و یه روز سرود

روی صندلی که دو پایه دارد ایستاده ام ... روی پاهای خودم ....

اما حالا به خودم که نگاه میکنم  میبینم 25 سالگیم با 31 سالگی خیلی فرق داره .... یه دنیا آرزو داشتم برا خودم .

بقول خدابیامرز ناصر عبداللهی تنها ترین مسافر شب تو خلوتم پا نمیزاره ..... دلم برا همشون تنگ شده جه پسر جه دختر .............. 

مرگ بر این روزا ..... 

تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام و خسته 


معمای پلان پایان نامه

بنام خداوند بهار

با سلام به دوستان عزیز و گرامی

شاید شما دوستان گرامی در مورد پلان پایان نامه چیزهایی شنیده باشید و این مسئله براتون مبتلابه بوده ... به جرات میتونم بگم نود درصد دانشجوها و حداقل پنجاه درصد اساتید چیزی راجع به پلان پایان نامه نمیدونند . میگن معما چو حل گشت آسان شود . وقتی به یکی از اساتید دانشگاه زنگ زدم و راجع به پلان پرسیدم گفت : نکنه پروپوزال (طرح تحقیق) رو میگین .... این بود که خودم آستینارو بالا زدم و به تعقیب مساله در اینترنت پرداختم و البته هیچ چیزی از پلن و جود نداشت

با کنکاش در کتب پایاننامه نویسی بالاخره معما حل و مساله منکشف شد 

این کتاب کمک شایانی به من کرد :


و برای بنده مسجل شد که آنچه اساتذه کرام میخواستند چیزی جز فهرست اجمالی (که ممکن هم هست توسط محقق در آینده تغییر کند) نیست

پس پلان پایاننامه یعنی فهرست اجمالی پایان نامه در ابتدای کار به علاوه ی زمانبندی انجام هر فصل و اما یک نمونه از پلن که خودم با استفاده از صفحه 51 این کتاب گرانسنگ تهیه کردم :

بسمه تعالی پلن پایان نامه ........

سر فصل های تحقیق و زمانبندی انجام آن:

 نمونه (پلان اجمالی )و زمانبندی انجام آن :

فصل اول : کلیات ............................. دو ماه

مبحث اول تعریف و مفهوم شرط

مبحث دوم : قواعد عمومی قراردادها

 

فصل دوم :   شرط تنصیف  ...........................  سه ماه

مبحث اول :شرط تنصیف از منظر فقه امامیه

مبحث دوم :  شرط تنصیف در حقوق موضوعه و رویه های قضایی

 

فصل سوم  نتیجه گیری : ......................... یک ماه

 مبحث اول :

انتقادات وارده به شرط تنصیف

مبحث دوم : نتیجه گیری و پیشنهاد

فهرست منابع و مآخذ

و البته فهرست برخی از منابعتون رو هم بعنوان نمونه مینویسین و این میشه پلن پایان نامه

...............................................

البته بعضی از اساتید قلمرو زمانی و مکانی و موضوعی رو هم همراه با پلن میخوان

که با مطالعه این کتاب مفید به هر آنچه بخواید دست پیدا میکنید .و البته نظر فراموش نشه

امیدوارم موفق باشین .

تحقیق کتابخانه ای و پایان نامه 09159129064

................................................................





قرارداد خصوصی

نمونه قرارداد خصوصی حق الوکاله برای دانلود . سعی کردم مو لای درزش نره برای دوستان وکیل

در یک فایل ورد قرار داده شده . دانلود

نظر یادتون نره